نظریه اجتماعی مدرن (از پارسونز تا هابرماس)
Modern Social Theory
این کتاب با رد تصور وجود نوعی تحول مستمر و منسجمخطی در نظریۀ اجتماعی، به بررسی نظریات مختلف از جنگ جهانی دوم به بعد شمیپردازد و نشان میدهد که چگونه میتوان از این نظریات برای درک دنیای امروز استفاده کرد.
توضیحات
بسیاری گمان میکنند در درگیری با نظریهها، هدف اصلی خواندن نظریههاست، اما به عقیدۀ یان کرایب، نویسندۀ کتاب «نظریۀ اجتماعی مدرن»، این کماهمیتترین جنبۀ مسئله است و نظریه فقط در صورتی سودمند است که بتوانیم از آن چیزی یاد بگیریم و فقط در صورتی چیزی یاد میگیریم که بتوانیم از آن استفاده کنیم؛ پس مسئلهای که با آن مواجهیم، یادگیری تفکر نظری است، نه یادگیری نظریهها. کرایب در کتاب حاضر با پایبندی به این دیدگاه، به جای برشمردنِ صرفِ نظریهها، تلاش میکند دربارۀ پاسخهای آنها به مسائل، به طرح پرسشهای نظری و گمانهزنی بپردازد و بدین وسیله با استفاده از تخیل و تفکر خلاق نظریه را به دنیای اطرافمان ربط بدهد. البته او با بیان دشواری-های نظریه برای کسانی که به مطالعۀ آن مشغول میشوند، اذعان دارد که راه گریزی از این دشواریها نیست، اما می-توان آن را قدری آسانتر کرد. نویسنده در این کتاب به نظریۀ اجتماعی پس از متفکران کلاسیکی مانند مارکس، وبر، دورکیم و زیمل میپردازد و تحولات آنها را از جنگ جهانی دوم به بعد دنبال میکند. او با ذکر تعدد و تنوع بسیار بالای نظریات اجتماعی، توضیح میدهد که آنچه در این کتاب رخ میدهد، بررسی سلسلهنظریههایی است که در حال حاضر جامعهشناسان با آنها کار میکنند و شیوههای ممکن سازماندهی آنها برای سادهتر کردن این کار را نیز مدنظر دارد. درواقع هدف نویسنده این نیست که از هریک از انواع این نظریات گزارشی مفصل بدست بدهد، بلکه بیشتر در تلاش است دربارۀ پرخوانندهترین و اثرگذارترین نظریهپردازان مدرن به خواننده بینشی مقدماتی بدهد.
یان کرایب (2002-1945) رواندرمانگر و استاد جامعهشناسی دانشگاه اسکس بود. او به ترکیب جامعهشناسی و روانکاوی گرایش داشت که از علاقهاش به روانکاوی ناشی میشد. از دیگر زمینههای درسی او فلسفۀ علوم اجتماعی، نظریۀ اجتماعی، روانشناسی اجتماعی و جامعهشناسی مرگ و مردن بود. او در دوران تدریسش به یکی از چهرههای بینالمللی در حوزۀ جامعهشناسی بدل گشت. کتاب «نظریۀ جامعهشناسی مدرن»، اولین کتابی است که از وی به فارسی ترجمه شد (1378). دومین کتاب او که به فارسی ترجمه شد، کتاب «نظریۀ اجتماعی کلاسیک» بود که میتوان این دو کتاب را به نوعی مکمل هم دانست. کرایب در کتاب حاضر با رد این باور به زعم او سادهانگارانه که نوعی تحول مستمر و منسجم در نظریۀ اجتماعی وجود دارد، توضیح میدهد که از جنگ جهانی دوم به بعد، نظریۀ اجتماعی سه دورۀ تحولی را از سر گذرانده که برخلاف این تصور است که نوعی انسجام منطقی در دانش جامعهشناسی وجود دارد و بدین وسیله تکثر نظریات را نادیده میگیرد. او برای ارائۀ نظریات اجتماعی مدرن در کتاب حاضر، به تقسیم-بندی آنها در سهگانهای بر مبنای رابطه و اصالت ساختار و کنش دست میزند (معادل بخشهای 1 تا 3 کتاب) و در هریک به بررسی تعدادی از این مکاتب نظری میپردازد.
کتاب «نظریۀ اجتماعی مدرن» از 4 بخش و در مجموع 12 فصل به همراه یک بخش پایانی تشکیل شده است. بخش یکم «مقدمه» نام دارد و در دو فصل «چه ایرادی بر نظریه وارد است و چرا هنوز به آن نیاز داریم؟» و «یافتن مسیر از میان جنگل»، به بررسی دشواریهای نظریه، تفکر نظری، دامهای نظری، ابعاد نظریه، تبیین در نظریه و چرایی چندپاره شدن آنها میپردازد. بخش دوم «نظریههای کنش اجتماعی» در پنج فصل، به بررسی نظریههای کنش اجتماعی یا اشخاص و عاملان میپردازد. درواقع این بخش اغلب مطالبی را که جریان اصلی نظریۀ جامعهشناسی نامیده میشود، در چارچوب کلی آن و نه به صورت تفصیلی دربرمیگیرد. کارکردگرایی ساختاری پارسونز، نوکارکردگرایی و نظریۀ تضاد، مکتب کنش متقابل نمادین، جامعهشناسی پدیدارشناختی، روششناسی مردمنگر و نظریۀ ساختاربندی از جمله مباحث مورد بررسی در این بخش هستند که به تعبیر نویسنده همه مبتنی بر نقطۀ شروع واحدیاند: الگویی از کنش انسانی که به مقاصد مردم، وسایل موجود برای تحقق این مقاصد، معناهایی که مقاصد خود را در قالب آنها تدوین میکنند و انتخاب ابزار مناسب برای اجرای آنها اشارت دارد. بخش سوم با نام «از کنش تا ساختار» دارای سه فصل است که در آنها نظریات مارکسیسم ساختارگرا، پساساختارگرایی و پسامدرنیسم بهعنوان نمایندگان فرایندی مورد بررسی قرار میگیرند که در نقطۀ مقابل فرایند بخش دوم کتاب است. کرایب در این بخش در ابتدا به ساختارگرایی به مثابۀ نظریهای دربارۀ معانی کلی و سپس نظریهای دربارۀ ساختار اجتماعی میپردازد و بعد نحوۀ تکه-پاره شدن این رهیافت (از تعابیر مورداستفادۀ وی در کتاب) را بررسی خواهد کرد. در این سیر، مخاطب با یکی از مضمونهای محوری این کتاب مواجه میشود: دشواری فزایندۀ درک جامعه بهمثابۀ یک کل ساختمند که بارزترین بیان خود را در تکوین ساختارگرایی و پساساختارگرایی یافته است. در بخش چهارم «از ساختار یا کنش به ساختار و کنش»، در دو فصل به بررسی نظریۀ انتقادی در مکتب فرانکفورت و یورگن هابرماس، یکی از اخلاف امروزی آن، پرداخته میشود. کرایب که در بخش گذشته به بیان ازهمگسیختگی نظریات ساختارگرا پس از تلاش برای قرار دادن کنش اجتماعی و عاملیت در یک چارچوب نظری واحد، پرداخته بود، حال نظریۀ انتقادی را بهعنوان رهیافت سومی معرفی میکند که ساختار و کنش، هردو را به رسمیت میشناسد. پس از پایان این چهار بخش کتاب، قسمتی با نام «نتیجهگیری: بازی کردن با اندیشهها» قرار دارد که نویسنده در آن تلاش میکند توضیحاتی کلی دربارۀ وضعیت جاری نظریۀ اجتماعی و آیندۀ احتمالی آن ارائه بدهد، از استمرار پژوهش در عرصۀ نظریۀ اجتماعی دفاع کند و در پایان گمانهزنیهایی شخصی دربارۀ نگاه نظری به مضامین کتاب در راستای آموختن از آن را با مخاطب به اشتراک بگذارد.
کرایب در بخش پایانی کتاب، در قسمتی در پاسخ به سوال «چرا باید به مطالعۀ نظریۀ اجتماعی پرداخت؟» مینویسد: «گرچه نظریۀ فراگیری وجود ندارد، اما هنوز این مطلب درست است که ما عملاً میتوانیم چیزها را بفهمیم، البته با شرایط و ملاحظاتی، و دربارۀ فهم یک واقعیت خارجی صحبت میکنیم، نه صرفاً روبهرو شدن با آن. بسیاری از تحولات جدیدی که در این کتاب دنبال شد، به صورت تلویحی یا آشکار مدعی ناممکن بودن چنین دانشی هستند، و به گمان من این یکی از خطرناکترین روندهای موجود در جامعهشناسی مدرن است طرح این مطلب که چون دانش مطلق یا نهایی نیست، پس دانشی وجود ندارد، و هرچه هست فقط تفسیر است -اینکه چون واقعیت خارجی به واسطۀ زبان شناخته میشود، زبان تنها واقعیت موجود است- به نظر من شبیه به نوعی قهر کردن است، نوعی قهر روشنفکری: چون که نمیتوانم همۀ آن را داشته باشم، پس هیچچیز نمیخواهم. این دیدگاه آنچه را به گمان من هنوز یکی از حیاتیترین دستاوردهای نظریه است، نفی میکند: اینکه نظریه میتواند درک عمیقتری از آنچه در صحنۀ کشمکش-های سیاسی و اجتماعی میگذرد در اختیار ما قرار دهد. کشمکشهایی که موجودیت خارجی کاملاً واقعی دارند؛ این فرصت را ایجاد میکند که به اصطلاح به «شهروندان بهتری» تبدیل شویم، آگاهتر و با درکی عمیقتر از آنچه در اطرافمان میگذرد. اگر هم پاسخی به مسائل نمیدهد، به ما امکان میدهد که از پیچیدگی و دشواری آنها درک بهتری پیدا کنیم.»
منابع:
- متن کتاب
- انتشارات آگاه دربارۀ نویسنده
- مقالۀ نقد و بررسی کتاب جامعهشناسی مدرن/ نقدنامۀ علوم اجتماعی/ نویسندگان: شورای بررسی متون و کتب علوم انسانی، گروه علوم اجتماعی
- مقالۀ مروری بر کتاب «نظریۀ اجتماعی مدرن» / نویسنده: حسام مناهجی/ سایت انسانشناسی و فرهنگ
یان کرایب (2002-1945) رواندرمانگر و استاد جامعهشناسی دانشگاه اسکس بود. او به ترکیب جامعهشناسی و روانکاوی گرایش داشت که از علاقهاش به روانکاوی ناشی میشد. از دیگر زمینههای درسی او فلسفۀ علوم اجتماعی، نظریۀ اجتماعی، روانشناسی اجتماعی و جامعهشناسی مرگ و مردن بود. او در دوران تدریسش به یکی از چهرههای بینالمللی در حوزۀ جامعهشناسی بدل گشت. کتاب «نظریۀ جامعهشناسی مدرن»، اولین کتابی است که از وی به فارسی ترجمه شد (1378). دومین کتاب او که به فارسی ترجمه شد، کتاب «نظریۀ اجتماعی کلاسیک» بود که میتوان این دو کتاب را به نوعی مکمل هم دانست. کرایب در کتاب حاضر با رد این باور به زعم او سادهانگارانه که نوعی تحول مستمر و منسجم در نظریۀ اجتماعی وجود دارد، توضیح میدهد که از جنگ جهانی دوم به بعد، نظریۀ اجتماعی سه دورۀ تحولی را از سر گذرانده که برخلاف این تصور است که نوعی انسجام منطقی در دانش جامعهشناسی وجود دارد و بدین وسیله تکثر نظریات را نادیده میگیرد. او برای ارائۀ نظریات اجتماعی مدرن در کتاب حاضر، به تقسیم-بندی آنها در سهگانهای بر مبنای رابطه و اصالت ساختار و کنش دست میزند (معادل بخشهای 1 تا 3 کتاب) و در هریک به بررسی تعدادی از این مکاتب نظری میپردازد.
کتاب «نظریۀ اجتماعی مدرن» از 4 بخش و در مجموع 12 فصل به همراه یک بخش پایانی تشکیل شده است. بخش یکم «مقدمه» نام دارد و در دو فصل «چه ایرادی بر نظریه وارد است و چرا هنوز به آن نیاز داریم؟» و «یافتن مسیر از میان جنگل»، به بررسی دشواریهای نظریه، تفکر نظری، دامهای نظری، ابعاد نظریه، تبیین در نظریه و چرایی چندپاره شدن آنها میپردازد. بخش دوم «نظریههای کنش اجتماعی» در پنج فصل، به بررسی نظریههای کنش اجتماعی یا اشخاص و عاملان میپردازد. درواقع این بخش اغلب مطالبی را که جریان اصلی نظریۀ جامعهشناسی نامیده میشود، در چارچوب کلی آن و نه به صورت تفصیلی دربرمیگیرد. کارکردگرایی ساختاری پارسونز، نوکارکردگرایی و نظریۀ تضاد، مکتب کنش متقابل نمادین، جامعهشناسی پدیدارشناختی، روششناسی مردمنگر و نظریۀ ساختاربندی از جمله مباحث مورد بررسی در این بخش هستند که به تعبیر نویسنده همه مبتنی بر نقطۀ شروع واحدیاند: الگویی از کنش انسانی که به مقاصد مردم، وسایل موجود برای تحقق این مقاصد، معناهایی که مقاصد خود را در قالب آنها تدوین میکنند و انتخاب ابزار مناسب برای اجرای آنها اشارت دارد. بخش سوم با نام «از کنش تا ساختار» دارای سه فصل است که در آنها نظریات مارکسیسم ساختارگرا، پساساختارگرایی و پسامدرنیسم بهعنوان نمایندگان فرایندی مورد بررسی قرار میگیرند که در نقطۀ مقابل فرایند بخش دوم کتاب است. کرایب در این بخش در ابتدا به ساختارگرایی به مثابۀ نظریهای دربارۀ معانی کلی و سپس نظریهای دربارۀ ساختار اجتماعی میپردازد و بعد نحوۀ تکه-پاره شدن این رهیافت (از تعابیر مورداستفادۀ وی در کتاب) را بررسی خواهد کرد. در این سیر، مخاطب با یکی از مضمونهای محوری این کتاب مواجه میشود: دشواری فزایندۀ درک جامعه بهمثابۀ یک کل ساختمند که بارزترین بیان خود را در تکوین ساختارگرایی و پساساختارگرایی یافته است. در بخش چهارم «از ساختار یا کنش به ساختار و کنش»، در دو فصل به بررسی نظریۀ انتقادی در مکتب فرانکفورت و یورگن هابرماس، یکی از اخلاف امروزی آن، پرداخته میشود. کرایب که در بخش گذشته به بیان ازهمگسیختگی نظریات ساختارگرا پس از تلاش برای قرار دادن کنش اجتماعی و عاملیت در یک چارچوب نظری واحد، پرداخته بود، حال نظریۀ انتقادی را بهعنوان رهیافت سومی معرفی میکند که ساختار و کنش، هردو را به رسمیت میشناسد. پس از پایان این چهار بخش کتاب، قسمتی با نام «نتیجهگیری: بازی کردن با اندیشهها» قرار دارد که نویسنده در آن تلاش میکند توضیحاتی کلی دربارۀ وضعیت جاری نظریۀ اجتماعی و آیندۀ احتمالی آن ارائه بدهد، از استمرار پژوهش در عرصۀ نظریۀ اجتماعی دفاع کند و در پایان گمانهزنیهایی شخصی دربارۀ نگاه نظری به مضامین کتاب در راستای آموختن از آن را با مخاطب به اشتراک بگذارد.
کرایب در بخش پایانی کتاب، در قسمتی در پاسخ به سوال «چرا باید به مطالعۀ نظریۀ اجتماعی پرداخت؟» مینویسد: «گرچه نظریۀ فراگیری وجود ندارد، اما هنوز این مطلب درست است که ما عملاً میتوانیم چیزها را بفهمیم، البته با شرایط و ملاحظاتی، و دربارۀ فهم یک واقعیت خارجی صحبت میکنیم، نه صرفاً روبهرو شدن با آن. بسیاری از تحولات جدیدی که در این کتاب دنبال شد، به صورت تلویحی یا آشکار مدعی ناممکن بودن چنین دانشی هستند، و به گمان من این یکی از خطرناکترین روندهای موجود در جامعهشناسی مدرن است طرح این مطلب که چون دانش مطلق یا نهایی نیست، پس دانشی وجود ندارد، و هرچه هست فقط تفسیر است -اینکه چون واقعیت خارجی به واسطۀ زبان شناخته میشود، زبان تنها واقعیت موجود است- به نظر من شبیه به نوعی قهر کردن است، نوعی قهر روشنفکری: چون که نمیتوانم همۀ آن را داشته باشم، پس هیچچیز نمیخواهم. این دیدگاه آنچه را به گمان من هنوز یکی از حیاتیترین دستاوردهای نظریه است، نفی میکند: اینکه نظریه میتواند درک عمیقتری از آنچه در صحنۀ کشمکش-های سیاسی و اجتماعی میگذرد در اختیار ما قرار دهد. کشمکشهایی که موجودیت خارجی کاملاً واقعی دارند؛ این فرصت را ایجاد میکند که به اصطلاح به «شهروندان بهتری» تبدیل شویم، آگاهتر و با درکی عمیقتر از آنچه در اطرافمان میگذرد. اگر هم پاسخی به مسائل نمیدهد، به ما امکان میدهد که از پیچیدگی و دشواری آنها درک بهتری پیدا کنیم.»
منابع:
- متن کتاب
- انتشارات آگاه دربارۀ نویسنده
- مقالۀ نقد و بررسی کتاب جامعهشناسی مدرن/ نقدنامۀ علوم اجتماعی/ نویسندگان: شورای بررسی متون و کتب علوم انسانی، گروه علوم اجتماعی
- مقالۀ مروری بر کتاب «نظریۀ اجتماعی مدرن» / نویسنده: حسام مناهجی/ سایت انسانشناسی و فرهنگ